این جمله رو تو صفحه خانم ملکی خوندم، و خیلی قبولش دارم. چرا؟
چون بخش زیادی از حسِ رضایت و خوشبختیِ ما ابتدا از رابطه ما با خودمون و بعدش از روابط عاطفی و دوستانه ما میاد.
تو این سلسله استوری میخوام مفصل در مورد روابط و نقشش تو زندگیهامون صحبت کنم
ممکنه طولانی بشه ولی ارزشش رو داره که تا آخر دنبال کنی.
در جزیره اوکیناوا در ژاپن که ساکنانش عمر طولانی بیشتر از صد سال دارند، روابط خوبی رو برقرار میکنند و یکی از دلایلی که علاوه بر یافتن معنای زندگی و ایکیگایی، راز شاد زیستن اونهاست روابطِ خوبیِ که دارند.
رابطه ات با پارتنرت، روابط خانوادگی، رابطه ات با مدیر یا کارمندت یا همکارت؟
تو این روابط آدمِ خوشحالی هستی؟
آیا با وجود روابطی که ازشون خوشحال نیستی و همیشه یه چیزی هست که روی مخت باشه، میتونی روی کارات، اهدافت، برنامههات متمرکز و دقیق باشی و راحت اهدافت رو دنبال کنی؟ یا اینکه مداوم ذهنت در حالِ تحلیل رفتارهای خودت و اطرافیانته؟ اصلا جایی برای اون ذهنِ بیچاره باقی میمونه که بخواد چیزای دیگه رو هم تحلیل کنه؟
راستش رو بخواین درگیری های ذهنی و چالشهای درونی من از اینجا شروع شد که پارسال، میخواستم ویژن بورد درست کنم، اما چون همه چی تو زندگی به لطفِ کرونا برام رفته بود تو فاز بلاتکلیفی و ابهام، هیچ چی برام واضح نبود که بخوام بر اساس اون ویژن بوردی اصلا درست کنم. حتی رفتم این قفسه فلزی ها رو گرفتم اما رهاش کردم و ادامه ندادم و تا همین امروز بیمصرف افتاده بود یک گوشه از اتاقم.
همینجا میخوام به خودت و روابطت فکر کنی، از رابطه با خودت شروع کن.
ویژن بورد پارسال که هیچوقت آماده نشد براتون پست کنم با اینکه خیلی ذوقش رو داشتم.
خب البته دلایل زیادی داره که بعدش کم کم با جستجوهام فهمیدم، اما یه بخشی از اون دلایل برمیگشت به ارتباطات مختلف من تو زندگی، ارتباط عاطفیم، ارتباطم با مدیر و اختلاف نظرهاو بحثهای بیپایان که انگیزه من رو برای کار کردن و رو به جلو رفتن از بین برده بود و مشکلات متفاوتی که وقتی ریشه یابیشون میکردم، میرسیدم به روابط مهم در زندگیم. که تقریبا میشه گفت روی عملکرد من و دنبال کردن هدفهام و حتی همین ویژن درست کردن تاثیر گذاشته بود. حالا همه این صحبتها رو گفتم که بگم دوستان خیلی وقتها تو عمل کردن برنامه هاتون و دنبال کردنش و نرسیدن به هدفهاتون باید قضایای ِ پشتِ اون داستان رو ببینید، شاید یه داستانی تو ذهنتون داره عملکردتون رو میزنه نابود میکنه. شاید لازمه مکث کنید، متوقف بشید و خودتون رو بهتر آنالیز کنید.
با این سوال ادامه میدم، هنگام مواجه شدن با مخالفت یکی از اعضای خانواده اتون چطور رفتار میکنید؟
کدوم رو بیشتر از خودتون نشون میدید؟
یه چیزی که دوست دارم بدونید، و در تحليل رفتار متقابل / T.A گفته میشه هر کدوم از ماها سه حالت من داریم:
که بسته به این حالتها ممکنه در موقعیتهای مختلف رفتارِ خاصی رو از خودمون نشون بدیم.
حالتِ بالغ مجموعه ای از رفتار، افکار و احساساتیه که نتیجهی پاسخ مستقیم به واقعیتِ اکنون و اینجاست. چرا که اکثر ما آدمها پاسخ و رفتاری متناسب با اکنون و اینجا از خودمون نشون نمیدیم که مثالش رو تو اپیزود یک پادکستم به صورت مفصل براتون توضیح دادم. لینکش رو میزارم اینجا که برین گوش بدید.
در مفهومِ کارکردیِ حالتِ منِ بالغ، مهمه که از طریقِ منِ بالغمون واقعیت سنجی کنیم و براساس نظامِ ارزشیمون تصمیمگیری کنیم. دیدید اینجا هم باز رسیدیم به همون نظام ِ ارزشیمون و ارزشها که تاحالا خیلی درموردش بهتون گفتم. شناخت ارزشها در بهبود روابطتون هم کاربرد داره.
تا اینجا که رسیدیم، نکته ای که مهمه که بهش دقت کرده باشید، اینه که باید روی مهارتهای ارتباطیِ خودتون آگاهانه کار کنید، نمیشه بگین حق همیشه با شماست و شما خوبین و بقیه مشکل دارند، قطعا شما هم نقصهایی دارید که باید روشون کار کنین و این بهتون کمک میکنه روانِ سالمتری داشته باشید و در نتیجه به جاهای خوبی هم برسید.