Logo

زندگی جوگاردنر و مانی و مروری بر انیمیشن SOUL

زندگی جوگاردنر و مانی و مروری بر انیمیشن SOUL

1400/04/19
0 بازدید کننده

احتمالا باید انیمیشن روح Soul رو دیده باشید یا حداقل در موردش شنیده یا خونده باشید، امروز میخوام موضوعات مهمی رو در کنار حسِ همزادپنداری و تجربه شخصی ِ خودم رو با این داستان بهتون بگم.

جو گاردنر یه معلمِ موسیقی تو یه مدرسه معمولیه و با اینکه از کارش راضی به نظر می‌رسه اما رویای بزرگتری تو سرش داره، اینکه بتواند روزی تو یه گروه موسیقی خوب بنوازه و شب رو با اونها به سر کنه، در واقع یه جورایی زندگی او کاملا طبق انتظارش پیش نرفته. اون میانسال و مجرده اما تا به امروز بخت و شانسی همراهش نداشته و مادرش هم اصرار داره که یه کار با حقوق ثابت و بیمه برای خودش دست و پا کنه تا زندگیش به خوبی پیش بره.

اما یه شغل ثابت و حوصله سربر با بیمه پزشکی و حقوق بازنشستگی چیزی نیست که جو آرزوش رو داشته باشه. اون رؤیای دیگه ای تو سرش داره. در این شرایط یکی از دانش آموزان قدیمی جو که تو گروه «دوروتیا ویلیامز» درامر (طبل‌زنه) به او تلفن میکنه، که یکی از اعضای این گروه به سفر رفته و این فرصت خوبیه برای جو که آرزوی خودش را برآورده کنه.

و حالا مانی مهندسِ برقیِ که علیرغم تلاشهای شبانه‌روزی که داره، شرکت‌های مختلف و پروژه های مختلف رو تجربه می‌کنه و چیزای جدید یاد می‌گیره یه جا به خودش میاد و می‌بینه چیزی که داره در ازای این تلاش شبانه روزی می‌گیره با هم برابری نمی‌کنه، تلاشهای زیاد و پروژه‌های موفق و اما خبری از اون حسِ رضایت نیست یا اگه باشه خیلی لحظه ای و کوتاهه. اون چیزی که مانی حرفش رو داره باهاتون می‌زنه گذشتن از همه چیز، گذشتن از تمام جوانب زندگی که اینجا از چرخِ زندگی ازش یاد می‌کنه؛ گذشتن از همه چیز در ازای چیزایی که واقعا ارزش این همه از خود گذشتگی رو ندارند

وقتی می‌بینه مدیرهای شرکت های مختلفی که باهاشون کار می‌کنه عملا مهارت رهبری رو به خوبی بلد نیستن و آدمهایی که سر کار میبینه بیشتر به دنبال زیرآب زدن و ایجاد حاشیه هستند تا رشد و پیشرفت و دغدغه های مختلفی رو حس می‌کنه که با عوض کردن شرکت های مختلف از شکلی به شکلی دیگه تغییر میکنه ولی سرجاش هست و….. همه اینها منجر میشه به یک تصمیم بزرگ در زندگی ِ مانی. تصمیمی که خودش فکر میکرد بهترین پاسخ و تصمیمِ به اون شرایط ولی بعدها همین تصمیم به مدت 7 سال به شکل ناباورانه ای کل زندگیِ مانی رو تحت تاثیر قرار میده طوری که حتی خودش هم فکرش رو نمی‌کرد.

برگردیم به داستانِ جو، اوضاع زمانی دگرگون می‌شه که بالاخره به واسطه یکی از دانش آموزان قدیمیش می‌تونه با یه گروه کوچیکِ موسیقی همراه بشه و تصمیم می‌گیره همون شب، با اولین اجرایِ اون گروه بره روی صحنه. جو تو پوستِ خودش نمیگنجه و تو خیابان‌های شلوغ نیویورک می‌دویده و در نهایت با افتادن در یک چاه عمیق، می‌میره؛ یا به بیانی دقیق‌تر به کما می‌ره.

مانی با تلاش‌های بسیار، جنگیدن‌های زیاد، چالش‌های سخت و طاقت‌فرسای بسیار بلاخره به اون هدفی که پشتش اون تصمیم بزرگه می‌رسه و از خوشحالی ِ موفقیت در پوستِ خودش نمیگنجیده اما دیری نمیگذره که با عوامل بیرونی متوقف میشه و یه جورایی می‌ره تو برزخ، برزخی که نمیدونسته پایانش کی و چه زمانی هست؟ و طبیعتا این انتظار روی کل زندگیِ مانی تاثیرگذار بود.

قهرمان داستان (جو) جزو معدود روح‌هایی بوده که می‌خواسته به زمین برگرده او تازه Sparkle خودشو تو زندگی به مرحله عملیاتی رسونده و نمی‌خواد مسیر تازه زندگی‌اش رو تو دنیای پس از مرگ بگذرونه. می‌شه گفت جو (مانی) چشمش را به تمام دیگر زیبایی‌های جهان بسته و صرفا به تک رویایش فکر می‌کنه.

جو عاشق موسیقیه (مانی عاشق برق و پیشرفت و یادگیریه) و آجرهای زندگیش رو بر پایه این عشق گذاشته. مادرش بهش میگه که موسیقی و عشق او به این هنر، براش صبحانه روی میز نمی‌چینه و جو(مانی) می‌گه که «پس من صبحانه نمی‌خورم» (و مانی:‌پس من فقط می‌جنگم برای گرفتنِ حقم از زندگی). او نمونه آدم موفقیه که دنبال راه دلش رفته و واقع‌بینانه با این مساله برخورد می‌کنه.

همچنین جو(مانی) کسیه که بیش از حد برای یه هدف تلاش می‌کنه به طوری که بخش‌های دیگه زندگی رو فراموش کرده و لذت بردن از دنیا را فقط در پیانو زدن(در عملی شدنِ رویای بزرگش) می‌دونه در حالی که دنیا ابعاد بسیار بیشتری مثه گاز زدن یک پیتزای خوشمزه داره.

این انیمیشن در مورد معمولی بودن و زندگی روزمره اس که بهمون یاد میده برای اینکه لیاقت زندگی کردن داشته باشیم، نیازی نیست که حتما انسان خارق العاده ای باشیم، همینکه زنده ایم و توانایی لذت بردن از اتفاق‌های ساده و معمولی رو داریم لایق زندگی کردن هستیم. باید یاد بگیریم در لحظه زندگی کردن رو، در لحظه بودن رو چیزی که مانی با جلسات تراپی که داشت متوجه شد که اصلا بلدش نیست، اون یا زیاد از حد نگرانِ آینده بود و یا دلتنگِ گذشته و نمیتونست خودش رو راحت بسپره به لحظه‌ی حال.

همه اینها منجر شد به این موضوع که مانی در مورد موضوعاتی به اسم خودآگاهی و ذهن آگاهی Mindfulness کنجکاو بشه و شروع کنه در موردشون خوندن، چون بهش کمک میکرد فکر و احساساتش رو ببینه و حضور در لحظه رو تمرین کنه. که امروز می‌خوایم در موردش صحبت کنیم.
 اصلا ذهن آگاهی یا مایندفولنس چیه؟ مدیتیشن چیه؟
 تعریف های مختلفی برای ذهن آگاهی هست، تعریفی که بیشتر نزدیکه به تعریف Jon Kabat-Zinn یه کسی که در دهه 70 اومد mindfulness-based stress reduction (MBSR), رو پایه گذاری کرد.
 اگاهی از افکار، رفتار، هیجانات و انگیزه ها، به گونه ای که بتونیم اونا رو بهتر درک و مدیریت بکنم، و در واقع mindfulness فقط به معنای در لحظه بودن نیست، به معنای آگاهی از اون اتفاقاتی که در اطرافمون داره می‌افته، افکار و احساسات خودمون و حسی که تو اون لحظه در بدنمون داریم رو بهش آگاه باشیم و یه خوبی که mindfulness به نظر من داره اینه که میتونیم بیاریم تو تموم کارای روزانه خودمون و شما در هر وضعیتی که باشی میتونین اون رو انجام بدین ، میتونه در حال راه رفتن باشه، میتونه در حال نوشیدنِ چایی باشه. در واقع تجربه در لحظه بودن با نوشیدن یه نوشیدنی. و مدیتیشن رو میتونیم یکی از تکنیک های همین مایندفولنس در نظر بگیریم.

همه ما میدونیم در دنیای امروز درحال بمباران اطلاعات واخبار هستیم، و یه وقتهایی راه فراری ازش نیست، چون یه جورایی زندگیمون بهش وصله. باید بتونیم یه وقتایی برای خودمون یه زمانی رو در نظر بگیریم، که برای خودِ خودمون وقت بزاریم، به دور از تمام اینا، و این یکم سعی و تلاش لازم داره و برنامه ریزی.

و اینکه چطوری حالا بخوایم اینو به برنامه زندگیمون اضافه کنیم که بتونه یکم از تموم این‌ها فاصله بگیرم، که زمان زیادی هم نمیخواد ولی یه سری برنامه‌ریزی‌های کوچیک کوچیک باید بکنیم که از اینها فاصله بگیریم و ببینیم چه افکاری داریم، چه احساساتی داریم، چون یکی از مهمترین چیزایی که خیلی وقتها سوال شده و فکر میکنم خیلی مهم هستش اینه که ما متاسفانه یاد نگرفتیم، اینه که با احساسات خودمون کنار بیایم یعنی احساسات خودمون رو ببینیم و اصلا بشناسیمشون. همیشه فکر کردیم فقط باید خوشحال باشیم و وقتی خوشحال نیستیم فکر میکنیم این طبیعی نیست و ما یه مشکلی داریم، در حالیکه کاملا طبیعیه. باید قبول بکنیم این دغدغه ها هستن و حالا ما باید یادبگیریم چطوری احساسات خودمون رو مدیریت کنیم در مقابلشون.

ذهن ما تموم مدت در حال تولید افکاره، یعنی تمام مدت داریم تصویر درست میکنیم، گفتگوی ذهنی منفی داریم با خودمون، فکر و احساسمون، تموم مدت ذهنمون در حال تولید این هاست، ما باید یاد بگیریم با این ماشینی که 24 ساعته داره اینکار رو انجام میده، چه جوری باید کار بکنیم.

برای یادگیری این مهارت ها پیشنهاد میکنم، پادکست مانیفست رو در اپلیکیشن های پادگیر دنبال کنید

دیدگاه

ارسال دیدگاه
محصولات جدید
پکیج Luna 8 417,500 تومان 360,050 تومان
پکیج Mars 1 417,500 تومان 360,050 تومان
من به توان صد - Luna 339,000 تومان
من به توان صد - Mars 339,000 تومان
مقالات جدید
برنامه ریزی ماهانه مانی نریمانی
مقالات جدید 3 مقاله
مقالات جدید 3 مقاله
مقالات جدید 3 مقاله
پیام های سیسTheme
نویسندگان برتر موفق ترین ها
+82دلار
نویسندگان محبوب موفق ترین ها
+280دلار
کاربران جدید موفق ترین ها
+4500دلار
فعال مشتریان موفق ترین ها
+4500دلار
Theme پرفروش موفق ترین ها
+4500دلار
اعلان ها
اهداف دیگر موعد 2 روز
+28%
+50%
بهترین محصول موعد 2 روز
+8%
مراقبت از مشتری
گزارشات
اعضا