شاید ماها خیلی در مورد ِ این محدوده امن شنیده باشیم ولی چیزی که من فکر میکنم اینه که ما مفهوم و کارکردش رو خیلی دقیق تو زندگیمون درک نکردیم، میدونی چون اسمش رو یکمی سخت انتخاب کردن، محدوده راحتی من اگه بخوام نظر شخصیمو بگم میگم حالتی که توش ما دوست داریم راحتتر باشیم، تنبلی کنیم و تحمل داشتنِ چالشِ جدید تو زندگیمون رو نداشته باشیم.
بیاین با دوتا شخصیتی که درون ما هستند آشناتون کنم؛ و حتما این تعریف ها تو ذهنتون باشه چرا که تو اپیزودهای بعدی پادکستم هم حسابی باهاشون کار داریم. پس مهمه که تو ذهنتون بمونه.
تو صفحه مدل سیستم کنترلِ حلقه بسته رشد و توسعه فردی در دفتر من موثر که ابداعِ خودم از مهندسیِ برقه، ما یه منِ اکنون داریم و یک منِ موثر(منِ ایده آل) در آینده.
منِ اکنون (فردی که امروز هستیم و باید کارهایی رو در جهت رشدخودمون انجام بدیم).
منِ موثر ( فرمانده ای که میتونه ناظرِ خوبی هم باشه).
به عنوان مثال، من موثرت یا من ایدهآلت به من اکنونت میگه باید برای سلامتیت کاهشِ وزن داشته باشی پس باید رژیم خودت رو رعایت کنی، و منِ اکنون مجریِ این فرمانِ، حالا چی میشه که ما رژیمِ غذایی رو سخت شروع میکنیم یا اگه شروع کنیم بعد از یه مدت رهاش میکنیم؟
یه جورایی انگار بین این دوتا من شدید اختلافه. ما خودمون تصمیم میگیریم و خودمون هم انجام نمیدیم. اینه که وقتی تصمیم میگیریم رژیم بگیریم نه اطرافیانمون باورمون دارند نه خودمون.
شکلش اینه که همه آدمهای روی کره زمین دوس دارند که هیچ کاری نکنن چون ذهن در برابرِ کاری که انرژی زیادی میخواد مقاومت میکنه، و اینجوری میشه که ما وقتی میخوایم از وضعیت راحتی خارج بشیم و کاری رو شروع کنیم، برامون سخته.
و نکته بعدی اینه که ما باید بدونیم بین این منِ تصمیم گیرنده و منِ موثر تفاوت وجود داره. شروع هر کاری سخته چون کنترل ِ منِ اکنون برای اجرا کردنِ تصمیماتِ منِ موثر کار راحتی نیست و سختی داره. اون هم به خاطر اینه که خروج از دایره راحتی یا محدوده امن که توش هیچ کاری نمیکنیم همیشه با استرس همراهه چون بدن رو میبره تو حالت آماده باش، که اکثرا این حس رو دوست ندارند و بنابراین در برابر تغییر مقاومت می کنند.
یادتون باشه استرسِ مفید قدمِ اولِ رشده
آدمهایی که خروج از محدوده امن و کنار گذاشتنِ تنبلی رو تمرین کردن، بهشون کمک میشه که حسِ نگرانیشون کمتر بشه و به جاش حسِ امیدشون بیشتر میشه.
حالا همه اینا رو گفتم که بگم برنامه ریزی کردن، چون داره مداوم ما رو از وضعیت راحتیمون هول میده جلو کلا برامون سخته و مقاومت در برابرش زیاده و همین میشه که در کنار نداشتنِ مهارتش، استرسمون زیاد میشه و کلا بیخیال این میشیم که آدمِ برنامه ریزی بشیم، که اون کار تبعات منفیِ خودش رو داره.
اینو فراموش نکنید که اون دایره ی آرامش عامل همه بدبختی های ماست.